عاشقانه های یک بچه بسیجی

کسی که به وقت یاری رهبرش در خواب باشد زیر لگد دشمنش بیدار می شود

عاشقانه های یک بچه بسیجی

کسی که به وقت یاری رهبرش در خواب باشد زیر لگد دشمنش بیدار می شود

عاشقانه های یک بچه بسیجی

آرمان خواهی انسان مستلزم صبر بر رنج هاست پس برادر خوبم برای جانبازی در راه آرمانها یاد بگیر که در این سیاره رنج صبورترین انسانها باشی.
سید مرتضی آوینی
telegram.me/eghaedi

آخرین مطالب

چرا مصدق مسلم نبود؟

چهارشنبه, ۲۱ اسفند ۱۳۹۲، ۱۰:۴۵ ب.ظ

این روزها جماعتی تلاش می کنند شخصیت مصدق را احیا کنند. تضاد آنجاست که همین افراد از بیگانه ستیزی مصدق نیز داد سخن می دهند.مصدق یک نقطه قوت داشت و آن هم زیرکی در پنهان نمودن چهره خود بود. شهید مدرس (ره) در خصوص مصدق می‌گوید: «پایه و کلاس اول سیاست، عوام‌فریبی است و من با نبوغ و دهایی که در آقای مصدق السلطنه سراغ دارم یقین دارم که ایشان همیشه در کلاس‌ اول سیاستمداری خواهد ماند و به کلاس دوم هرگز ارتقا پیدا نخواهد کرد. عمر من کفاف نمی‌دهد ولی مردم ایران و شما نمایندگان ملت بیست سال بعد از این خواهید دید که این مصدق‌السلطنه در همان کلاس اول باقی است و آنروز تصدیق خواهید کرد که سید حسن مدرس در شناختن مصدق السلطنه اشتباه نکرده است».


برخلاف آنچه شهرت داده‌اند مصدق از یک خانواده فقیر و یا حتی متوسط نبود. او یکی از فرزندان خاندان قاجار بود که قسمت اعظم بدبختی‌ها و عقب‌ماندگی‌های ملت ما مربوط به همین خاندان است. آزادیخواهی او از قبیل آزادیخواهی ناصرالدین‌شاه و مظفرالدین و محمدعلی شاه بود ولی با پوشش آراسته‌ای که با نیرنگ استتار شده بود. به هنگامی که مشروطه‌خواهان طرفدار انگلستان به سفارت انگلیس پناهنده شدند، مصدق السلطنه نیز در خانه منشی سفارت انگلیس که دوست صمیمی او بوده است مخفی می‌شود و چندی بعد به عضویت دارالشورای استبداد در می‌آید. قسمتی از تقریرات او در این زمینه به شرح زیر است: «…حشمت‌الدوله والاتبار (برادر مصدق) منشی مخصوص محمدعلی‌شاه که در دستگاه او از آزادیخواهان حمایت می‌کرد برای اینکه مرا از نگرانی و تشویش دراورد دستخطی هم برای عودت من در مجلس مزبور صادر کرد و برایم فرستاد. مرحوم مشیرالسلطنه صدراعظم، مجلس مذکور را افتتاح کرد و مرحوم نظام‌الملک به ریاست آن از طرف شاه منصوب شد. من فقط در همان یک جلسه در آن مجلس حاضر شدم.»
از نظر مالی مصدق السلطنه یکی از مالکین بزرگ و اشرافی بود و ده بزرگ او در احمدآباد قسمتی از ثروت عظیم او را تشکیل می‌داده است. قسمت‌های زیادی از خیابان کاخ (فلسطین) به صورت منزل شهری و املاک و مستغلات استیجاری او بود که از جمله یکی از این ساختمان‌ها را در زمان نخست‌وزیری خود به اداری اصل چهار ترومن که لانه جاسوسی امریکا در ایران بود اجاره داده بود.

قسم‌نامه فراماسونری دکتر محمد مصدق

مصدق السلطنه از جمله لبیک‌گویان به ندای فراماسونی میرزاملکم‌خان است و مثل بسیاری از فراماسون‌های مشهور نظیر فروغی و سپه‌سالار و سایر دوله‌ها و سلطنت‌ها به لژ آدمیت می‌پیوندد و سوگند وفاداری مادام‌العمر یاد می‌کند که برای روشن شدن بیشتر موضوع توجه به متن این سوگندنامه می‌تواند روشنگر حقایق تاریخ ما باشد. برای آنکه به میزان ارادت مصدق السلطنه به افکار ماسونی و سرکردگان گروه آن بیشتر آشنا شویم دفاع مصدق از ملکم خان را که از او به عنوان یک رجل خیرخواه یاد می‌کند عیناً از سخنان خود او از مذاکرات مجلس شورای ملی در ۳۰ مهر ۱۳۰۶ شمارة ۱۲۴ نقل می‌کنیم:«… شما نوشته‌جات ملکم را بخوانید ببینید اگر ناصرالدین شاه یک نفر آدم عاقلی بود می‌بایستی تمام اختیارات خودش را به ملکم واگذار کند. چون آنچه او گفت به خیر مملکت و به خیر ناصرالدین‌شاه بود ولی چون نکرد و چون یک دسته‌هایی بودند که در واقع مخالف با عقیده ملکم بودند آنها می‌رفتند ملکم را بد می‌کردند….»
ارادت مصدق به ملکم خان و سوگند وفاداری مادام‌العمر که به قول خودش به این دسته شریفه فراماسونی یاد می‌کند ناشی از ارتباط محکم خانوادگی او با عوامل مرموز استعمار است که بعدها به عنوان هزار فامیل شناخته شدند و چون غدة سرطانی سالیان درازی در خدمت استعمار به زندگی نامردمی خویش ادامه می‌دادند. به عنوان نمونه زن مصدق دختر میرسید زین‌العابدین امام جمعه است که از فراماسون‌های وابسته به لژ ملکم‌خان بوده است.  دکتر سیدحسن امامی امام جمعة اخیر تهران که از رؤسای لژ فراماسونی بود نیز برادرزادة زن مصدق است. مصدق خواهری داشت به نام دخترالملوک که زن عضدالسلطان از وابستگان تشکیلات ماسونی است و همین شخص معرف مصدق برای ورود به لژ آدمیت است. مصدق از همین طریق به خانواده شاهزاده فرمانفرما که از بستگان انگلیس‌ها در ایران است مرتبط است. سهام‌السلطان بیات که از عمال سابقه دار انگلیس‌ها و نخست وزیر ایران بعد از شهریور سال ۱۳۲۰ بوده است خواهرزادة مصدق است. دکتر متین دفتری که نخست وزیر دورة رضاخان و سناتور دائمی دوران طاغوت بوده داماد مصدق است. دکتر علی امینی و قوام‌السلطنه نسبت خانوادگی نزدیک -پسرخاله- با مصدق دارند و با این پیوندهای مستحکم خانوادگی ارتباط مصدق به فراماسون‌ها و عوامل سیاست‌های غرب دیگر جای تعجب نیست، اگر مرتبط نبود باعث تعجب بود.
استانداری فارس و سرکوب تنگستان

پس از خاتمه مأموریت فرمانفرما در فارس مصدق السلطنه از اروپا به طرف ایران حرکت کرد و علیرغم کمی سن و سال او و با وجود جنایات زیادی که دایی او یعنی فرمانفرما در فارس کرده بود و مردم از این خانواده متنفر بودند به علت حمایت بی دریغ انگلیس‌ها وقتی مصدق از طریق بوشهر وارد شیراز شد دستهای آشکار و پنهان انگلیس‌ها طوری صحنه‌سازی کردند که مردم شیراز از دل و جان! خواهان مصدق السلطنه هستند به طوری که نویسندة کتاب زندگینامة او می‌نویسد: «…جوانی که در قنداق ترمه بزرگ شده هم بدون مقدمه و بدون اینکه مردم فارس او را دیده و یا سخنانش را شنیده و یا نوشته‌هایش را خوانده باشند به آن‌ها تکیه کرد …و سرانجام دکتر محمد مصدق با دست پنهانی سیاست انگلیس در فارس به سمت والی گری انتخاب و مشغول کار می‌شود».
مصدق السلطنه و دایی او فرمانفرما روابط بسیار نزدیکی با انگلیس‌ها داشتند و در مقابل پلیس نظامی انگلیس هم این استانداران را در کنف حمایت خود گرفتند. مصدق کوشش می‌کند که روابط خود را با انگلیس‌ها انکار کند و استدلال او اینست که نه من و نه دایی من هیچکدام نامه رسمی به فرمانده پلیس جنوب ننوشته‌ایم! به این قسمت از عبارت تقریرات او توجه نمائید:«اینکه، لسان سپهر نوشته است که من پلیس جنوب را به رسمیت شناختم، آقا دروغ است. اگر چنین خبری بود خود انگلیس‌ها هزار بار منتشر می‌کردند. نه فرمانفرما و نه من هیچکدام یک کاغذ رسمی مارکدار نمره‌دار به «سرهنگ فریزر» ننوشتیم. آن کاغذها که ادعا می‌کند کجاست؟ چطور بدست لسان سپهر رسیده است.»
ولی از آنجا که کتمان حقیقت، همیشه ممکن نیست و دروغگو کم‌حافظه است در جای دیگر از همین کتاب، مصدق صحبت از رشوه‌هایی می‌کند که فرمانفرما وثوق الدوله از انگلیس‌ها گرفته‌اند ولی مصدق هیچ به روی خود نمی‌اورد که انگلیس‌ها در چه رابطه ای و رای چه منظوری این رشوه‌ها را به فرمانفرما پرداخته‌اند. مصدق در قسمتی از تقریرات خود می‌نویسد:«اینها برای پلیس جنوب خرجهایی کرده بودند. کنسول انگلیس در شیراز به من گفت که به فرمانفرما که در شیراز بود صدلک تعارف دادیم. هرلک گویا ده هزار روپیه بود. خلاصه حدود پانصد، ششصد هزار تومان می‌شد. وقتی که از ایالت فارس به تهران برگشتم به فرمانفرما گفتم. گفت تنها من نگرفتم! به قوام شیرازی هم دادند.»

زمانی که مبارزان شجاع تنگستانی پلیس انگلیسی جنوب را به دستور علمای نجف و شیراز در مخاطره قرار داده بودند  مأمورین انگلیسی به مصدق مراجعه می‌کنند و ناراحتی خود را از فرزندان شجاع تنگستان نزد او بیان می‌کنند. مصدق به آن‌ها می‌گوید شما در مقام مقابله با تنگستانی‌ها برنیائید برای اینکه نسبت به شما کینه پیدا خواهند کرد. ما خود آن‌ها را مجازات می‌کنیم تا نظر شما تأمین شود. بهتر است در اینجا برای آشنایی بیشتر با این سابقة مصدق به متن اعتراف خود او که در مذاکرات مجلس دورة چهاردهم ثبت شده است رجوع کنیم: «….بنده مأمورین خوب از انگلستان دیده‌ام، من مأمورین بسیار شریف و وطن دوست از انگلستان دیده‌ام، من مذاکراتی در شیراز و در تهران با اینها دارم. یک روز (ماژورهوور) قنسول انگلیس آمد و به من گفت (ما حکم داده ایم تنگستانی ها را تنبیه بکنند) من حالم بهم خورد. گفت شما چرا حالتان بهم خورد. گفتم چون این صحبتی که کردید نه در نفع شما بود! نه در نفع ما. گفت توضیح بدهید. گفتم شما از پلیس جنوب شکایت دارید و می‌گوئید که پلیس جنوب در شیراز منفور است، پس وقاعی که شما پلیس جنوب را مأمور تنبیه تنگستان بکنید بر منفوریت آنها افزوده می‌شود، تنگستانی ها اگر شرارت می‌کنند من تصدیق می­کنم اگر بعضی از آنها راهزنی می‌کنند من تصدیق دارم. اگر آنها را پلیس جنوب تنبیه کند جزء شهدای وطن‌پرستها می‌شوند!! و من راضی نیستم ولی اگر من که والی هستم آنها را تنبیه کنم به وظیفة خود عمل کرده‌ام و کار صحیحی کرده‌ام! گفت توضیحات شما مرا قانع کرد شما کار خودتان را بکنید من از شما تشکر می‌کنم! بعد از چند روز من تنگستان را امن کردم و (ماژور هوور) از من تشکر کرد! این سابقه است که من با ماژور هوور قنسول انگلیس دارم…».
بی جهت نبود که سناتور معدوم محسن خواجه‌نوری که به جرم اشاعه فساد و وابستگی به شبکه فراماسونی در دادگاه انقلاب محاکمه می‌شد به همین نکته اشاره کرد که اگر فراماسونی من قابل مجازات است چرا از مصدق تجلیل می‌شود؟

نقش مصدق در به قدرت رسانیدن رضاخان

بسیار کوشیده شده است که مصدق را از مخالفین رضا خان جلوه دهند و از او چهره‌ای حامی آزادی و مخالفت استبداد بسازند. اما این تهمتی واضح به مصدق است! چه، اینکه وی بارها ارادت خویش را علنا و عملا به سلطنت و شخص رضا خان ابراز نموده است. در دوره پنجم مجلس، مصدق به این مجلس که تحت نفوذ کامل انگلیس قرار داشت وارد می‌شود. در این دوره است که رضا خان به خاطر اعتراضاتی که به وی شده بود قهر کرده، از حکومت کناره‌گیری و به بومهن می‌رود!‌ فضای بسیار مناسبی برای ایجاد حکومتی ضد استبدادی فراهم می‌شود. شهید مدرس (ره) شدیدا با بازگشت شاه مخالفت می‌کند. اما اکثریت نمایندگان مجلس معلوم‌الحال و تقریبا در صدر آنان مصدق از شاه خواهش می‌کنند که بازگردد. خوشبختانه نطق‌های مصدق در مجلس پنجم در تاریخ ثبت شده است، رضاخان که ذکر جنایت‌های وی دل هر انسانی را می‌آزارد، اینگونه مورد عنایت مصدق قرار می‌گیرد: «… ما نسبت به آقای رضاخان پهلوی، بنده نسبت به شخص ایشان علاقه‌مند هستم و ارادت دارم… بنده برای حفظ خودم و خانه و کسان و خویشان خودم مشتاق و مایل هستم که شخص رییس الوزراء رضا خان پهلوی نام، در این مملکت باشد. برای اینکه من یکنفر آدمی هستم که در این مملکت امنیت و آسایش می‌خواهم و حقیقت از پرتو وجود ایشان، ما در ظرف این دو سه سال اینطور چیزها را داشته‌ایم و اوقاتمان صرف خیر عمومی و منافع عامه شده» مصدق نه تنها از نفس سلطنت بلکه از سیاست‌های رضا خان نیز حمایت کرد. در مجلس دوره چهاردهم، سید ضیاءالدین طباطبایی خطاب به مصدق می‌گوید: «…. همان مدرس را کشتند و شما حرف نزدید… دیگران را کشتند، شما استیضاح نکردید…»

البته حمایت‌های مصدق از رضاخان هیچ جای تعجبی ندارد چون خود او از کسانی بوده است که زمینه را برای به قدرت رسیدن شاه فراهم نمود. وی در کنار فراماسون‌ها و دیگر عناصر انگلیس عضو هیأت مشاور هشت نفری رضا خان برای دستیابی به قدرت بوده است و حتی پست فرماندهی کل قوا برای رضا خان در مسیر آماده سازی زمینه‌های کسب قدرت کامل، از سوی مصدق پیشنهاد شده بود.  ترکیب این هیئت هشت نفری چیزی جز حلقه فراماسونری در اطراف رضاخان نیست. تصور می‌کنید چه کسانی در این هیئت پنهانی دست اندرکار اجرای خط سیاست غرب بوده‌اند ذکر اسامی این گروه ما را از هر توصیف دیگری بی نیاز می‌کند: «۱ـ سیدحسن تقی‌زاده (فراماسون) ۲ـ حسین علاء (فراماسون) ۳ـ محمدعلی فروغی (فراماسون) ۴ـ حاج‌مخبرالسلطنه هدایت (؟) ۵ـ مستوفی‌الممالک (؟) ۶ـ مشیرالدوله (فراماسون) ۷ـ مصدق السلطنه (فراماسون) ۸ـ حاج میرزا یحیی دولت‌آبادی (؟).»

از همه بیشتر شاه را دوست دارم!

مصدق یک سیاستمدار محافظه کاری بوده است که به شخص شاه علاقه‌مند بوده و مخالف برچیده شدن حکومت شاهنشاهی در ایران نبود، او در مجلس دورة چهاردهم طی نطقی می‌گوید: «بنده می‌خواهم اینجا عرض کنم که من در این مجلس از همه بیشتر شاه را دوست دارم» «ما امروز یک شاه خوب داریم و شاه خوب را باید نگاه داریم» «… خدا شاهد است آقایان این شاه وطن خودش را دوست دارد با حسن نیت است و والله شاید کسی از ما بقدر او حسن نیّت ندارد»

پس از نخست‌وزیری در مجلس می‌گوید: «در این مجلس به شاهنشاه جوانبخت خود قسم خورده‌ام و یک آدم بی‌شرافت نیستم که به این شاه جوانبخت… خیانت بکنم و یا اگر بخواهند به این شاه خیانت بکنند من از آنها جلوگیری و یا او را محکوم به آن مجازاتی که لازم است نکنم»
این جملات مصدق بسیار صادقانه است زیرا اگر مواضع سیاسی او در مقابل شاه و آیت الله کاشانی رهبر مذهبیون و در جریان اعدام نواب صفوی و یارانش و سایر زندانیان سیاسی بررسی کنیم خواهیم دید او مردی کاملاً صادق و وفادار به شاه و سلطنت است. دکتر مصدق از نفوذ و محبوبیّت آیت الله کاشانی و سایر علما در مطرح نمودن خود در بین مردم و موجه جلوه دادن چهره خود بسیار بهره برد اما پس از آن هر جا می‌دید که سلطنت از طرف این نیروها در مخاطره است از سلطنت دفاع می‌کردو در جریان دستگیری و اعدام نواب و یارانش نیز هیچ قدمی در جلوگیری از اعدام آن‌ها ننمود. در دولت مصدق فقط و فقط یک زندانی سیاسی داریم و آن هم «نواب صفوی» است آن هم به مدت ۲۰ ماه. این خیلی مهم است، کسی که کار اصلی نهضت را جلو برده، کسی که بدون او و فدائیان اسلام نه مصدق و نه حتی آقای کاشانی هم نمی‌توانست جریان ملی شدن نفت را به انجام برساند، حالا او در زندان است.

البته مصدق در دوران نخست‌وزیری خود اقداماتی در جهت محدود کردن برخی مرتبطان سلطنت از جمله خواهر شاه انجام داد اما واقعیت این است که هیچ کدام از آن‌ها در جهت تقابل جدی با شاه و نظام سلطنتی دیکتاتوری نبود و اساسا شعار «شاه باید سلطنت کند و نه حکومت» مصدق که در دورانی سر داده می‌شد که شاه در نهایت ضعف بود و با کوچک‌ترین احساس تهدیدی از کشور فرار می‌کرد نشان می‌دهد که اگر مصدق می‌خواست و اراده می‌کرد نه تنها می‌توانست شاه را زندانی که حتی می‌توانست او را از سلطنت به زیر بکشد و اجازه تبدیل شدن وی به دیکتاتوری که هیچ کس و هیچ چیز جلودارش نباشد را ندهد.

سروان داورپناه به روز ۲۶ مرادماه – همان روزی که دستور عزل مصدق از نخست وزیری توسط شاه اعلام می­شود- اشاره کرده و می­گوید: «فرمانده نیروی هوایی با صدایی هیجان زده به مصدق گفت: «به قرار اطلاع شاه به اتفاق ثریا، آتابای و سرگرد خاتم از کلاردشت پرواز کرده است. چه دستور می­فرمایید، هواپیما را مجبور به فرود کنیم یا در آسمان سرنگون کنیم؟ وقتی حرف­های سرتیپ سپه پور تمام شد، منتظر دستور دکتر مصدق بود، چند لحظه­ای به سکوت گذشت و دکتر مصدق گفت: «بگذارید برود…»
خودکشی دسته‌جمعی کابینه مصدق در غروب ۲۸ مرداد

افسران گارد محافظ دکتر مصدق پس از ۲۵ سال سکوت علیه تصمیم خلاف شرع مصدق افشاگری کردن‌اند. خودشکی دسته‌جمعی کابینه مصدق در غروب ۲۸ مرداد تیتر روزنامه اطلاعات در ۲۸ مرداد ماه سال ۵۷ بود. سروان داورپناه به عنوان یکی از محافظان مصدق در توضیح چگونگی این تصمیم می‌گوید: «دکتر مصدق و ۲۳ تن از وزیران و یارانش برای تسلیم نشدن به اراذل و فواحش تصمیم به خودکشی دسته‌جمعی گرفته بودند ولی به علت نبودن فشنگ‌ کافی از این کار منصرف شدند. پس از اینکه کلیه راههای تسلیم و مقاومت و تغییر محل بررسی شد و به نتیجه نرسید، مرحوم نریمان پیشنهاد خودکشی دسته‌جمعی را کرد که همه قبول کردند ولی وقتی به سراغ اسلحه رفتیم دیدیم هیچ فشنگی نداریم به جز دو هفت‌تیر کوچک دکتر مصدق و نریمان که ۱۲ عدد فشنگ داشت، اسلحه گرمی نداشتیم و به این ترتیب پیشنهاد خودکشی دسته‌جمعی نریمان انجام نشد و نقشه تغییر محل اجرا شد.»

دلایل دخالت مصدق در کودتای ۲۸ مرداد

حمید سیف زاده ساکن کانادا که از نزدیکان و حامیان دکتر مظفر بقایی و آیت الله کاشانی بوده است. وی در کتاب”گواه تاریخ” به شرح حوادث ۲۸ مرداد پرداخته وصراحتاً ادعا کرده که کودتای ۲۸ مرداد کار خود مصدق بوده است: «قطعا عامل کودتای ۲۸ مرداد خود مصدق بود. مصدق از ۲۵ مرداد تا ۲۸ مرداد خودش تمام مقاومت‌ها را به نفع انگلیسی‌ها از بین برد. مصدق به یک دیکتاتور تبدیل شده‌ بود که از قانون اساسی تجاوز کرد و شدت عمل بسیاری به خرج داد. قبلاً مصدق می‌گفت دانشجویان باید در امور سیاسی دخالت کنند و در تظاهرات شرکت‌ کنند اما بعدا بخشنامه صادر کرد که بر خلاف باورهای قبلی‌اش بود؛ مثلاً اعلام کرد که اگر کارمندان دولت در تظاهرات سیاسی دیده بشوند بازداشت شده و برای کار اجباری و انجام اعمال شاقه به وزارت کار معرفی شوند و این مطالب مغایر با آزادی‌های اساسی و سیاسی ملت آزادیخواه ایران و شعارهای ملی‌گرایانه و دموکرات او بود. ….من معتقدم اگر ۲۸ مرداد یک کودتای واقعی بود، کسی که رهبر ملی بوده باید در خانه محبوس می­شده و بماند، نه اینکه فرار کند! …مصدق همه برنامه‌های شخصی‌اش، استراحت و هواخوری‌اش در احمد‌آباد فراهم بود. حتی وقتی از ارنست پرون خواست که او را نجات دهد و ارنست پرون اینکار را کرد، رفت احمدآباد برای استراحت. در احمدآباد هم خودش خواست ژاندارمری از او محافظت کند…»

اسطوره ملی موافق تصویب لایحه امتیاز دهی به خارجی

مخالفین تصویب لایحه امتیاز دهی به دولت‌های خارجی به شدت به حمایت مصدق که سیاستمداری با نفوذ بود احتیاج داشتند. اکثریت نمایندگان وابسته به هر طریقی دنبال شکست دادن مقاومت اقلیت بودند. حسین مکی همزمان با طرح اتلاف وقت ـ با مراجعه به مصدق به وی می‌گوید شما که مخالف دادن امتیاز نفت به دولت‌های خارجی بودید برای اینکه متهم به پیروزی از سیاست یکطرفه نشوید اکنون فرصت مناسبی است که مخالفت خود را با قرارداد گس ـ گلشائیان ابراز دارید، مصدق که به تبعید آیت‌الله کاشانی نیز اعتراض نکرده بود همان گونه که از سوابق مصدق نیز انتظار می‌رفت تقاضای مکی را رد می‌کند. اصرارهای فراوان مکی مفید واقع نشد و مصدق چند سطری خطاب به نمایندگان نوشت و آنان را عملا به امضای قرارداد با اصلاحاتی بسیار جزئی مانند اینکه سهم ایران بجای اسکناس به صورت طلا داده شود دعوت نمود!‌ آمده از منزل ریچارد سدان جاسوسخانه انگلیس که در سال ۱۳۳۰ به دست مردم ایران کشف شد ـ سندی مربوط به معرفی مصدق می‌باشد. در این سند پس از ذکر بیوگرافی و معرفی مصدق به عنوان یکی از ملاکین ثروتمند تهران می‌خوانیم: «… مصدق بطور خصوصی به دکتر علوی گفته بود که بی‌نهایت مشتاق تصویب لایحه الحاقی است»

حمایت فداییان اسلام و کلا توده‌های مسلمان از جنبش ملی کردن صنعت نفت را باید محصول مجاهدت برای آیت‌الله کاشانی دانست: ۲۲«فداییان اسلام از این جهت که جان خود را در این راه گذاردند بیش‌ترین حق را بر گردن نهضت دارند. اما در چند در صد از نوشته‌ها نقش برجسته این گروه که به حق «فداییان اسلام» نام داشتند انعکاس واقعی داشته است. جالب اینجاست که «بانی و رهبر نهضت ملی» در ایام جانفشانی «فداییان» در املاک اشرافی خود در خواب بود. اما متأسفانه تقدیر اینگونه بود که تاریخ ایران را افرادی غیر منصف بنویسند.

رزم‌آرا، نخست وزیر ایران، از عمال سر سپرده انگلیس بود که وجود او یکی از مهم‌ترین موانع بر سر ملی شدن صنعت نفت بود. ضربات توان فرسای «فداییان اسلام» که با اعدام شورانگیز رزم‌آرا توسط شهید خلیل طهماسبی به اوج خود رسیده بود رژیم و ارباب انگلیسی‌اش را وادار به عقب نشینی‌های پیاپی نمود. از جمله این عقب نشینی ها تن دادن به آزادی نسبی در انتخابات مجلس شانزدهم بود که باعث شد مصدق که با ترور رزم‌آرا به نهضت امیدوار شده بود برای دو سال دیگر به صحنه سیاست بازگشته و به مجلس راه یابد. در ادامه نیز یکی از اهرم‌هایی که موجب عقب نشینی‌های بعدی شاه من جمله تن دادن به قانون ملی شدن صنعت نفت و زمامداری مصدق شد نیز وحشتی بود که «فدائیان» به جان شاه انداخته بودند.

زمامداری مصدق

مصدق از همان ابتدای نخست‌وزیری علیه مصالح کشور ساز مخالف نواخت. او کابینه‌ای بدنام و به عبارت صریح‌تر مضحک را معرفی نمود بهتر است واقعیت را از زبان دکتر کریم سنجابی از رهبران جبهه ملی و از یاران مصدق بشنویم: «…. در کابینه اول مصدق ، خود او آشکارا به ما می‌گفت : آقا ! ما باید از اینها برای پیشرفت کارمان استفاده کنیم . یک عده‌ای از افراد را که جزء مبارزین و مجاهدین آزادیخواهی و وطن دوستی نبودند و حتی شهرت خوبی هم نداشتند یا مشکوک و متهم بودند به اینکه ممکن است ارتباطی با خارجی‌ها داشته باشند [را] وارد کابینه کرد …..»
نتیجه آن شد که مصدق در پی اعتراض آیت الله کاشانی به انتصاباتی چون سرلشگر وثوق، دکتر اخوی و نصرت الله امینی و.. در دولت وی طی نامه‌ای خواستار کناره‌گیری آیت‌الله کاشانی از صحنه سیاست و آزاد گذاردن وی در امور دولتی شد. کنار گذاردن کاشانی از صحنه سیاست چیزی جز نهایت آمال و آرزوی دولت‌های انگلستان و آمریکا نبود.

همچنین مصدق در شرکت‌ نفت، مرتضی‌ قلی‌ بیات‌ (سهام‌ السلطان) را به‌ عنوان‌ مدیر عامل‌ و رضا فلاح‌ را به‌ عنوان‌ مدیر پالایش‌، که‌ هر دو به‌ جاسوسی‌ برای‌ انگلستان‌ شهرت‌ داشتند، منصوب‌ نمود. به‌ همین‌ جهت، حسین‌ مکی‌ و نمایندگان‌ عضو هیئت‌ مدیره‌ شرکت‌ نفت، در اعتراض‌ به‌ انتخاب‌ این‌ افراد استعفا دادند. در ۲۵/۴/۱۳۳۱ که مصدق از شاه تقاضای گرفتن فرماندهی کل قوا و از مجلس تقاضای گرفتن «اختیارات تام» را می‌کند که با مخالفت هر دو مواجه می‌شود و طبق داستان همیشگی قهر کرده به خانه خود رفته و در را بروی همه می‌بندد! شاه با فرصت طلبی، قوام را بر سرکاری آورد و فضای اختناق شدیدی بر کشور حاکم ‌کرد که لبه تیز حملات آن متوجه مذهبیون مخصوصا آیت‌الله کاشانی شد.

رهبری مبارزه در این فضای اختناق تنها از یک نفر ساخته بود. اولین و قاطع‌ترین عکس‌العمل‌ها را آیت‌الله کاشانی بروز داد و مردم را به قیامی عاشورایی علیه حکومت فرا خواند و نتیجه آن، موجی بود که علیرغم بر جای گذاردن شهدای بسیار در ۳۰ ام تیر پیروز گشته و شاه را مجبور به بازگرداندن مصدق می‌کند. در اینجا نیز بار دیگر مصدق خود را مدیون آیت‌الله کاشانی می‌بیند. اما وی هم با آیت‌الله کاشانی و هم با نواب صفوی به بدترین نحو برخورد نمود و به آنان پشت کرد. مصدق در انتخاب کابینه و سایر مسئولین به بهترین نحو حق خویشاوندان خود را ادا نمود. خویشاوندانی که در میان آن‌ها جاسوس مستقیم انگلیس نیز یافت می‌شد.

احمد متین دفتری داماد مصدق بود، «متین دفتری در حالیکه مردم برای آزادی از استعمار انگلیس مبارزه می‌کردند، برای انگلیس­ها جاسوسی می‌کرد»۲۴ اسناد جاسوسی وی در اسناد خانه سدان کشف شد. وقتی این اسناد نزد مصدق برده می‌شد تا علیه دفتری استفاده شود، «مصدق در حالیکه غش می‌کرد، چنین گفت : آقا من جواب دخترم و نوه‌ام فاطمه را چه بدهم ؟ دست از سرم بردار و موضوع را فراموش کن .»!!
آری اختلاف کاشانی و مصدق تنها بر سر اسلام نبود و انحرافات این چنینی مصدق بسیار فراتر این‌ها بود. وی کجرویهای خود نه تنها آیت‌الله کاشانی بلکه بسیاری از یاران دیرینه خود چون مکی و حائری زاده را از دست داد. مصدق اصرار فراوانی به حضور متین دفتری به عنوان جاسوس انگلیس در جمع اعضای اعزامی به شورای امنیت داشت به این دلیل: «شما گرفتاریهای مرا نمی‌دانید . متین دفتری سوگلی خانم است و خانم دو پا را توی یک کفش کرده که او جزء هیئت باشد و اگر او را نبرم . خانم این چند تا شوید (مو) باقیمانده را می‌کند!»

و به حق از کوزه همان برون تراود که در اوست. اما در روزهای آخر نخست‌وزیری مصدق وضعیت تفاوت می‌کند. در روزهای منتهی به کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ علیه مصدق، وی دست به اقداماتی عجیب علیه خود می‌زند که به یکی از معماهای حل نشده تاریخ ایران تبدیل می‌گردد.

سرتیپ دفتری برادر داماد مصدق بود. وی رئیس شهربانی کل کشور رزم‌آرا بود که به تعقیب هواداران مصدق پرداخت. مصدق در اقدامی نامعقول وی را به ریاست گارد گمرک منصوب می‌کند. در کودتای ۲۵ مرداد ۳۲ او از عوامل کودتا علیه مصدق بود. این کودتا که سه روز قبل از کودتای اصلی انجام شد ناکام ماند. فرزند مصدق در این باره نوشته است: «سرتیپ دفتری در کودتای ۲۵ و ۲۸ مرداد ، با سرلشکر زاهدی و دیگر کودتاچیان ارتباط و همکاری داشت»

هنگامی که اسناد خیانت دفتری به مصدق ارائه می‌شود مصدق دفتری را به ریاست شهربانی کل کشور منصوب می‌کند. دفتری تنها یکروز فرصت می‌خواست تا در کودتایی آمریکایی مصدق را برکنار کند. کودتایی که آیت‌الله کاشانی یکروز قبل مصدق را از آن آگاه ساخت. اما مصدق که می‌توانست مردم را در مقابله با کودتای آمریکایی بسیج کند حتی مردم را از این مسئله با خبر نساخت…

چرا امام فرمودند مصدق مسلم نبود؟

همانگونه پیش‌تر اشاره شد وی از سیاست‌های رضاخان حمایت می‌نمود. در حالی که شاه، با ضرب و شتم -به زعم خود- برای بی‌دین کردن مردم حجاب را از سر زنان ایرانی می‌کشید و در حالیکه شاه نواب‌ها و مدرس‌ها را ناجوانمردانه به شهادت می‌رساند وی رضا شاه را مردی مهربان و خادم مردم می‌خواند. «اینجانب صلاح نمی‌دانم … بین شاه و ملت جدائی بیاندازیم، آن هم چنین یاد شاه رئوف و مهربانی که نمی‌خواهد خود را از مردم جدا کند»۱۷ در زمان حیات شهید مدرس (ره)، محمد مصدق و شهید مدرس (ره) دو جریان مقابل یکدیگر بودند. که نمونه‌ای از آن ذکر شد. در آن مقطع آیت‌الله کاشانی و شهید نواب صفوی (ره) زبان‌های گویای جریان مذهبی بودند.

علیرغم اینکه مصدق موفقیت‌های خود را مدیون شهید نواب صفوی بود. اما با به قدرت رسیدن با بدترین وضع، نسبت به وی و فداییان اسلام رفتار نمود. آیت‌الله کاشانی نیز به خاطر مصالح اسلام و ایران در مقاطع مختلف از مصدق حمایت‌های بسیار نمود که همانگونه که در بحث جریان ملی شدن صنعت نفت بدان خواهیم پرداخت، بدون آن حمایت‌ها نه صنعت نفت ملی می‌شد و نه مصدق نخست وزیر. اما مصدق و جریان او سرسختانه مقابل آیت‌الله کاشانی ایستاد. البته مشکل مصدق شخص آیت‌الله کاشانی نبود. در این مسئله بهترین کلام را بنیانگذار انقلاب اسلامی، حضرت امام خمینی (ره) فرمودند: «اولش هم وقتی مرحوم آیت‌الله کاشانی دید که اینها خلاف دارند می‌کنند و [با آنها]‌ صحبت کرد. اینها این کار را کردند که یک سگی را نزدیک مجلس عینک به آن زدند و اسمش را آیت‌الله گذاشتند. این در زمان آن [مصدق]‌ بود که اینها فخر می‌کنند به وجود او. او هم مسلم نبود. من در آن روز در منزل یکی از علمای تهران بودم که این خبر را شنیدم که یک سگی را عینک زده‌اند و به اسم آیت‌الله توی خیابان‌ها می‌گردانند. من به آن آقا عرض کردم که این دیگر مخالفت با شخص نیست. این سیلی خواهد خورد و طولی نکشید که سیلی را خورد و اگر مانده بود سیلی بر اسلام می‌زد».

موضوعاتی چون بی‌قیدی نسبت به مصادیق مختلف احکام، کشف حجاب اختیاری از خانواده، سرقت متکای پر از اسکناس از زیر سر مظفرالدین شاه و … در کتب و اسناد مختلف ذکر شده است و عکس بوسیدن دست ثریای بیست ساله توسط وی از مشهورترین عکس‌های مصدق به شمار می‌رود.

بازتاب عدم تقید دکتر مصدق به اسلام در عرصه رفتارهای سیاسی وی تنها به مقابله با جریان مذهبی محدود نمی‌شود. بلکه این ویژگی مصدق چون با بی‌اعتنایی وی به مصالح ایران همراه شده بود باعث شد که ضربات بسیاری از جانب مصدق به ایران و حتی نهضتی که خود او از جمله رهبران آن به شمار می‌رفت وارد شود. ضرباتی که امام خمینی (ره) از آن به عنوان سیلی یاد می‌کنند: «ما چقدر سیلی از این ملیت خوردیم، من نمی‌خواهم بگویم که در زمان ملیت، در زمان آن کسی که این همه از آن تعریف می‌کنند چه سیلی به ما زد آن آدم.»

مخالف و ناآگاه نسبت ­ به موازین شریعت

وقتی امام بزرگوار درباره مصدق فرمودند «او هم مسلم نبود» عده‌ای از افراد (عموماً روشنفکران و روشنفکرزدگان) این حرف را درست نشمردند و به انحای مختلف سعی در رد آن نمودند. اما با رجوع به اسناد معلوم می‌شد سخن امام صحیح بوده است:

خاطره اول: به عنوان نمونه، خطیب شهیر، حجت الاسلام فلسفی خاطراتی در این باره نقل نموده که مبیّن همین موضوع است: «بعد از اینکه مصدق نخست وزیر شد، در همان سال اول نخست‌وزیری، دو بار با وقت قبلی به ملاقات او رفتم. بار اول روزی بود که من [به همراه چند تن از علما] … به منزل دکتر مصدق در خیابان کاخ -فلسطین کنونی- رفتیم. او روی تخت خواب دراز کشیده و زیر پتو بود و ما هم روی صندلی نشسته بودیم. مصدق با تعجب گفت: «شما هر روز برای نماز به مسجد می­روید؟» گویی آن طور که باید و شاید، چندان از کم و کیف برگزاری نماز جماعت در مساجد کشور وقوف و آگاهی نداشت، زیرا این جمله پرسشی را دکتر مصدق به صورت جدّی در حضور خود من گفت.

خاطره دوم: عجیب تر از این استعجاب، قضیه ای است که در دومین ملاقاتم با دکتر مصدق، بین من و او اتفاق افتاد. موضوع از این قرار بود که بهایی‌ها در شهرستان‌ها مسئله ساز شده بودند و قدرت نمایی می‌کردند. به امر حضرت آیت الله العظمی آقای بروجردی وقت ملاقات گرفتم و نزد او رفتم. مانند همان دفعه قبل، او روی تخت خواب و زیر پتو خوابیده بود. پیام آقای بروجردی را به ایشان رساندم و گفتم: «شما رئیس دولت اسلامی ایران هستید و الآن بهایی ها در شهرستان ها فعال هستند و مشکلاتی را برای مردم مسلمان ایجاد کرده اند؛ لذا مرتباً نامه هایی از آنان [یعنی از مردم مسلمان] به عنوان شکایت به آیت الله بروجردی می رسد. ایشان لازم دانستند که شما در این باره اقدامی بفرمایید.»

دکتر مصدق بعد از تمام شدن صحبت من به گونه تمسخر آمیزی، قاه قاه و با صدای بلند خندید. گفت: «آقای فلسفی از نظر من مسلمان و بهایی فرقی ندارند؛ همه از یک ملت و ایرانی هستند! این پاسخ برای من بسیار شگفت آور بود زیرا اگر سؤال می‌کرد فرق بین بهایی و مسلمان چیست، برای او توضیح می‌دادم. اما با آن خنده تمسخر آمیز و موهن دیگر جایی برای صحبت کردن و توضیح دادن باقی نماند. لذا سکوت کردم و موقعی که به محضر آیت الله بروجردی رسیدم و این جمله را گفتم ایشان نیز به حالت بهت و تحیّر پیام وی را اسماع کرد.»
همچنین در زمانی که دکتر مصدق در آمریکا به سر می‌برد، نمایندگان محفل ملی بهائیان امریکا به ملاقات او می‌روند و از او برای دادخواهی و آزادی بهائیان بیگناه استمداد می‌جویند. از این ملاقات گزارشی تهیه شده که در کتاب مصدق و بهائیان نوشته فرشته تیفوری در صفحات ۳۵ تا ۳۹ شرح آن آورده شده است. فرشته تیفوری می‌نویسد: «برمبنای گزارش بهائیان امریکا، «ملاقات رسمی نخست وزیر ایران دکتر محمد مصدق در فضایی بسیار دوستانه انجام گرفته است. دکتر مصدق به درستی می‌داند که ستم‌های! وارده بر بهائیان به دوران نخست وزیری او مربوط نمی‌شود و امیدوار است، در آینده این ستم و آزار تکرار نشود و به بهائیان قول می‌دهد، تا آنجا که بتواند، از کمک به آنها دریغ ننماید و از هر فرصتی برای اجرای عدالت استفاده نماید.»

خاطره سوم: آیت الله کاشانی اصرار داشتند که تولید و فروش مشروبات الکلی که با موازین شرعی مخالف است در ایران متوقف شود اما مصدق در جواب استدلال می‌کرد که سالیانه مبلغ قابل توجهی از طریق مالیات بر مشروبات الکلی عاید خزانه خالی دولت می‌شود. بدیهی است چنین خط مشی و تفکری به هیچ وجه نمی‌تواند مورد قبول اسلام باشد؛ اگر دولت مصدق مکتبی و اسلامی بود نباید کم پول و بیکاری مردم را بهانه آزادی مسکرات قرار دهد. از سوی دیگر حرکت مکتبی هرگز اجازه نمی‌دهد تا کارخانه‌های شراب سازی و شراب فروشی در کشور اسلامی دایر شود.

تحریف نظر امام درباره مسلمان نبودن مصدق

محسن بهشتی سرشت که از اساتید پژوهشکده امام خمینی و انقلاب اسلامی (وابسته به موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی) است در مصاحبه با پایگاه اطلاع‌رسانی و خبری جماران وابسته به موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره) در مورخ چهارشنبه سه آبان هزار و سیصد و نود و یک با تحریف نظر و موضع حضرت امام (ره) نسبت به مصدق اظهار می‌کند: «آسیب این است که نسل جوان ما رهبری امام و جامعیت رفتار امام را ندیده‌اند. به همین دلیل هم بود که من موضوع جبهه ملی و جمله‌ای که در مورد مصدق گفتند (مصدق مسلم نبود) را در کتاب باز کردم. زیرا اگر کسی پیشینه موضوع را بازگو نکند، مخاطبان از این بیان امام تعجب می‌کنند. درگفت و گوی من با آقای جلال‌الدین فارسی، او می‌گفت حدود یک‌سال بعد از اینکه امام آن جمله را گفتند به اتفاق اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی به دیدن امام رفتیم تا اینکه بعد از اتمام جلسه من و آقای شریعتمداری در اتاق ماندیم و گفتم که شما با وجود آن‌که این جمله را در مورد مصدق گفتید، در مدرسه کمال که در آن تدریس می‌کردم، سندی وجود دارد که دکتر محمد مصدق اجازه گرفته است تا از محل وجوهات شرعی به مدرسه کمک کند. امام هم گفتند یکی از علمای اصفهان مطلب را این جور به من رسانده بود و اگر این‌گونه است که شما می‌گویید، من از حرفم برگشتم. در کتاب نیز این موضوع را به تفصیل نقل کرده‌ام و شرایط قبل از سخنرانی امام در مورد جبهه ملی و مصدق را گفته‌ام و با سخنان امام به آقای فارسی هم بحث را به پایان رساندم.»

همچنین آقای جلال‌الدین فارسی در مصاحبه‌ای با روزنامه اعتماد ملی شماره ۵۹، مورخ ۲۸ فروردین ۱۳۸۵ به این موضوع اشاره می‌کند و چنین بیان می‌کند که امام خمینی، بعدها از این نظر خود علیه مصدق، عدول کردند. ایشان می‌گوید: «…در مورد اسم دکتر مصدق و خانم شان که وجوهاتشان را در دبیرستان کمال پرداخت می کردند، توضیح دادم …امام باز فرمودند که انشاءالله مسلم بوده است. البته من استدلال دیگری هم کردم و امام همان حرف را تکرار کردند.»


این ماجرا که البته بدون هیچ سند و مدکی از راوی ارائه شده است نیز مویدی دیگر بر عدم تغییر نظر امام تلقی می­شود؛ از آن جهت که امام باز حاضر نشدند بگویند که مصدق مسلم است، فرموده­اند انشاءالله مسلم بوده است. باید توجه شود که این نقل قول ها در حالی به امام نسبت داده می­شود که پای حق الناس در میان است و با ملاحظه جدی که امام در این حوزه داشتند به همراه شجاعت وصف ناشدنی ایشان قطعا با تغییر نظرشان آنرا اعلام عمومی می­کردند. البته انتشار حرف­هایی از این دست که سند و مدرکی ندارد و به امام نسبت داده می­شود از موسسه تنظیم و نشر را نیابد مایه تعجب دانست!


اهداف پشت پرده احیاء مجدد مصدق

یک سؤال مهم که اهداف پشت پرده طراحان مجدد مصدق را برملا می‌کند این است که اگر مصدق بر ضد بیگانگان بود و اگر اینان نیز با سلطه بیگانه مخالف‌اند چطور است که امروز کسانی مصدق را مطرح می‌کنند که مذاکره و رابطه با آمریکا را هم تبلیغ می‌کنند اگر این دو ضد هم هستند چطور با یکدیگر جمع شده‌اند مگر بنا بر شواهد قطعی و تاریخی دلارهای آمریکا و عوامل اطلاعاتی آن کشور هم با انگلستان در سقوط و سرنگونی مصدق موثر و کارساز نبودند پس چطور هواداران مصدق در آغوش آمریکا به طرح مجدد او می‌پردازند.

۹۲/۱۲/۲۱ موافقین ۱ مخالفین ۰
احسان قائدی

مصدق مسلم نبود

مصدق

نظرات  (۸)

مصدق اگر دین نداشت ، آزاد مرد بود ، دیدید که چگونه پهلوی ها را در با مدیریتش له کرد....موضوع ملی شدن صنعت نفت و همراهی ایشان با آیت الله کاشانی در کوتاه کردن دست زالو صفتان از امتیازات نفتی ایران قابل ستایش است....مسلم بودن یا نبودن یک فرد چه تفاوتی دارد وقتی اعمالش نشان میدهد فردی ملت دوست بود.
باسلام شخصیتی مصدق  ملی است وجهانی که نیازی ندارد همانند برخی که در پوشش روحانیت وولایت بر نفوس واموال مردم به دروغ خود رابر دیگران تحمیل می کنند برای خود ابهت بتراشد.
درود بر مصدق
مصدق به قول شما مسلم نبود ...

ولی نفت رو از چنگ کثیف ترین دولت سیاس دنیا نجات داد!

و از همه مهم تر، اختلاس نکرد! 

یادش گرامی و راهش پر رهرو...
چرا هر مزخرفی رو ک دلتون میاد،به اسم یک بسیجی تو سایت میزنین؟شما روز قیامت باید جواب پس بدین،ای کسانی ک مثلا ایمان دارید به قیامت و دم از مسلم بودن و نبودن مصدق میزنین.
هر کسی اگه یه تیکه تاریخ بلد باشه،میدونه ک مصدق اگه 10 تا کار انجام داده،حداقل 7 تاش به نفع مملکت بود.اما آیت الله کاشانی پشتشون بخاطر نفوذی ک در مردم داشت،و بخاطر جاه طلبی خالی کرد.
اگر امام خمینی ره زنده بود امروز و ازش میپرسیدیم ک نظرش راجبه کاشانی چیه،مطمئناً امام به صراحت میگفت ک کاشانی مصداق یه مجتهد انگلیسیه..تاریخ بخون..ببین حرفای کاشانی در حمایت از شاه رو ک میگف مردم شاه رو دوست دارن،شاه باید باشه!!
لطفا به اسم بسیجی،هر حرفی رو ک دلت میخاد چاپ نکن..چون به فهم منه بسیجی توهین میشه..
چرا هر مزخرفی رو ک دلتون میاد،به اسم یک بسیجی تو سایت میزنین؟شما روز قیامت باید جواب پس بدین،ای کسانی ک مثلا ایمان دارید به قیامت و دم از مسلم بودن و نبودن مصدق میزنین.
هر کسی اگه یه تیکه تاریخ بلد باشه،میدونه ک مصدق اگه 10 تا کار انجام داده،حداقل 7 تاش به نفع مملکت بود.اما آیت الله کاشانی پشتشون بخاطر نفوذی ک در مردم داشت،و بخاطر جاه طلبی خالی کرد.
اگر امام خمینی ره زنده بود امروز و ازش میپرسیدیم ک نظرش راجبه کاشانی چیه،مطمئناً امام به صراحت میگفت ک کاشانی مصداق یه مجتهد انگلیسیه..تاریخ بخون..ببین حرفای کاشانی در حمایت از شاه رو ک میگف مردم شاه رو دوست دارن،شاه باید باشه!!
لطفا به اسم بسیجی،هر حرفی رو ک دلت میخاد چاپ نکن..چون به فهم منه بسیجی توهین میشه..
۰۵ تیر ۹۵ ، ۱۸:۵۸ محمدرضا مولایی
مایه تأسفه که اینجوری اسطوره استقلال ایران رو مورد تهمت قرار میدید.
بهشت با تمام خلهایش مال تو جهنم با تمام فرهیختگانش مال ما. دیگه چی میخواهی.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">