عاشقانه های یک بچه بسیجی

کسی که به وقت یاری رهبرش در خواب باشد زیر لگد دشمنش بیدار می شود

عاشقانه های یک بچه بسیجی

کسی که به وقت یاری رهبرش در خواب باشد زیر لگد دشمنش بیدار می شود

عاشقانه های یک بچه بسیجی

آرمان خواهی انسان مستلزم صبر بر رنج هاست پس برادر خوبم برای جانبازی در راه آرمانها یاد بگیر که در این سیاره رنج صبورترین انسانها باشی.
سید مرتضی آوینی
telegram.me/eghaedi

آخرین مطالب

۴ مطلب در مرداد ۱۳۹۳ ثبت شده است

چشمان تو یک شاهکار بی نظیر است
زیباترین نقاشی قرن اخیر است

وقتی هلال ماه نو روی لب توست
حتی مونالیزا دلش پیش تو گیر است

آنقدر آرامی که کم کم باورم شد
صلح تمام فرقه ها امکان پذیر است

توجیه کردم عابران را مطمئن باش
هرکس سر راه تو باشد سر به زیر است

وقتی دلم سرد است و میل کوچ دارم
آغوش تو یک سرزمین گرمسیر است

من دوستت... اما جهانم ناگهان مُرد

گاهی برای گفتن یک واژه دیر است..

احسان قائدی
۲۰ مرداد ۹۳ ، ۰۰:۴۵ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۵ نظر

«رزمندان حماس پس از عبور از تونل های زیرزمینی با ورود به خاک مرزهای اشغالی به یک پادگان نظامی حمله کرده و نزدیک 10تن را به هلاکت رساند!» 

عقل میگوید در قرنی که از تصاویر ماهواره ای اش می توان منابع صدها متر زیر زمین را تشخیص داد و تفکیک کرد محال است مهم ترین متحد کدخدای جهان نتواند تونل های زیرزمینی یک گروه کوچک در پرتراکم ترین منطقه زمین را تشخیص ندهد اما عشق میگوید«ان الله یدافع عن الذین آمنوا»...خدای شب والفجر8 خدای این روزهای غزه هم هست،مردانی که جای چاپ میلیون میلیون نسخه عثمان طه ایمان آوردند که زمین ارثیه مستضعفان است و میتوانند آهن پاره های پنجمین ارتش بزرگ جهان را به سخره درآورند... 

از دل 60 سال مذاکره روز به روز قوم صهیون ارضشان در عرض و طول طویل تر شد و غزه محاصره اش تنگ تر،بگذارید مقاومت با چند موشک درجه3متحد کدخدا را به زانو در بیاورد،بگذارید ببینیم اسراییل می تواند با یک بمبش تمام سیستم دفاعی غزه در حصر را از کار بیاندازد یا نه؟...سالهاست مقامات فلسطینی دائم عکس یادگاری هایشان با کلینتون و بوش پسر و جدیدها اباما را نگاه می کنند و آن را قدرت دیپلماسی خود می دانند،بگذارید یک بار این گروه بنیادگرا افراطی خشونت طلب که رگ غیرتش برای خاک دزدیده اش ورم کرده گزینه هایش را روی میز بگذارد،آنها که تا دیروز حرف از مرگ ایدئولوژی در سیاست خارجه میزدند و امروز بزرگ افتخارشان بوسیده شدن پیشانی شان توسط سفیر سعودی هاست و نهایت عزتشان در عکس دونفره با کری و جواب دادن میسکال اوباما،نگران مذهب فلسطینی ها شدند و اختلافشان با تشیع، شیعه یعنی حسین(ع) و طلب آزادگی در نبود دینداری،

این روزها غزه ای ها را به دروغ ناصبی هم که بدانید یادمان نمی رود این جماعت اگر دین هم نداشته باشند،آزاده اند و شما آزادی یواشکی ها را چه به آزادگی مقابل یار کدخدا!

احسان قائدی
۱۵ مرداد ۹۳ ، ۲۰:۱۶ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲ نظر

تماشایش رقــم می زد  خروج  از  دامن دیـن را

بنا کرده است در شم ش فلک قصر شیاطین را

اگــــر دور  تو  می گردد نظـر  بر  ظاهرت  دارد

که پیچک خشک می خواهد تن گل های غمگین را

به عشق اول ت شک کن ،که در این شهر و این دودش

درختــــان  شــوم  می دانند  باران  نخستیـن  را

...مگو این شاخه ی تنها کــه تنها یک ثمر دارد

چطور از خود جدا سازد اناری سرخ و شیرین را

...به این سو هم نگاهی کن،نگاهی درخورم؛یعنی

تفنگ ِ میــرزا  مشکن  غـــرور ِ  ناصرالدیـــن  را

چرا جامِ بلورینـی بلغزد بر لبِ سینی؟!

چرا باید بترسانی خمارِ دور پیشین را؟!

تو مثل قوم صهیونی که با آن چشم زیتونی

به اشغالت درآوردی دلِ من،این فلسطین را

کمی آن سوی دیدارت چنان شعری نصیبم شد

که درحد کسی چون خود ندیدم آن مضامین را

تو ای شاعر تر از «سیمین!» به «رستاخیز» اگر آیی

بپوشد سایـــه ی شعــرت فروغ هـر چــــه پروین را

غزل هایــی کــه بر رویت اثر گفتی ندارد را

برای ماه می خواندم نظر می کرد پایین را

سر از سنگینــی فکـــر وصالت درد می گیرد

به بستر می برم اما همین سردرد سنگین را

به خوابــم آمدی حالا ، نفس بالا نمی آید

بگویم یا نگویم «یا غیاث المستغیثین » را

احسان قائدی
۱۳ مرداد ۹۳ ، ۰۰:۴۹ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳ نظر

ناراحــتم ...از چشم و ابرویت

از ارتباط باد با مـویـت

از سینه ریزت از الـنگویت

ناراحتم! از من چه میخواهند !؟


ناراحتم... یاران ، سـَـران بودند

امـّـیدِ مــا ناباوران بودند

این دوستان ، سرلشگران بودند !!

در چادر دشمن چه میخواهند !؟

 

ناراحتم از خوب های بد

از تو ، از این یارانِ یک در صد

بی آنکه ربطی بین‌تان باشد !

ناراحتم از این همه بی ربط

 

من در خیابانی پر از خنده

هی اشک می ریزم به آینده

ناراحتم آقای راننده

ناراحتم ... لطفا صدای ضبط ...


پروانه بودم شمع را دیدم

در شعله ، قلع و قمع را دیدم

تنهاییِ در جمع را دیدم

دیگر بس است این عشق آزاری

 

در خاکِ مطلوبت چه چیزی کاشت ؟

این دل که جز حسرت به دل نگـذاشت

تو دوستش داری و خواهی داشت

اما خودت را دوست تر داری !


ناراحتم از ناتوان بودن

سخت است مال ِ دیگران بودن

دنبال چیزی لای نان بودن

اینگونه من شاعر نخواهم شد ...


عشق آنچـه در ذهـنـت کشیدی نیست

روحم شبیه آنچه دیدی نیست

زحمت نکش لطفا! امیدی نیست

من دیگر آن یاسر نخواهم شد ...

 

ناراحت از محدوده ی قرمز

می گِریم از رود ارس تا دز

این اشک ها ... این اشک ها هرگز

از مردی ما کم نخواهد کرد

 

من در خیابانی پر از خنده

هی اشک می ریزم به آینده

ناراحتم آقای راننده

اما صدا را کم نخواهد کرد ...

اما صدا را کم نخواهد کرد ...

احسان قائدی
۰۶ مرداد ۹۳ ، ۰۰:۲۸ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲ نظر