عاشقانه های یک بچه بسیجی

جمعی از دوستان اصولگرای جوان استان

برخی مشغله زندگی بر فعالیت سیاسی سایه انداخت و صحنه را ترک کردند

بعضی فعالیتشان کم رنگ شد و به حاشیه رفت

برخی طبق معمول فعال و حاضر در صحنه

و برخی اصولشان تغییر کرد مبنایشان شد پول و قدرت

بعضی هم مثل بنده مانند همیشه نظاره گر صحنه

عجب دنیایی است این دنیای سیاست به فردای هیچ کس نمی توان قسم خورد

پی نوشت :

هرکسی حال مرا پرسید گفتم عالی ام
   اشک ها پنهان شده در خنده ی پوشالی ام

  نردبان هر کس و ناکس شدم اما چه سود؟
  دار قالی هستم و حالا جدا از قالی ام
 
  خوب فهمیدم که خوش بودند از غمهای من
  آن رفیقانی که غمگینند از خوشحالی ام

  دیگر آن چاقوی دست نارفیقان نیستم
  خسته از دیروزهای خونی و جنجالی ام

  بی دلیلِ  بی دلیلِ   بی دلیلِ   بی دلیل
  من شدیداً خسته از هر بحث استدلالی ام

  مثل نعل اسب ها در زیر پا افتاده ام
  با همه افتادگی تندیس خوش اقبالی ام

  غرق خواهد شد کسی که سخت "من ، من" میکند
   بطری بر روی آبم چون که از خود خالی ام...