به خداحافظی تلخ تو سوگند نشد
که تو رفتی ودلم ثانیه ای بند نشد
لب تو میوه ممنوع ، ولی لب هایم
هر چه از طعم لب سرخ تو دل کند نشد
با چراغی همه جا گشتم وگشتم در شهر
هیچ کس ... هیچ کس اینجا به تو مانند نشد
هر کسی در دل من جای خودش را دارد
جانشین تو در این سینه "خداوند" نشد
خواستند از تو بگویند شبی شاعرها
عاقبت با قلم شرم نوشتند:نشد!
"فاضل نظری"
به چه مقدار به زائربدهم فکر کند
ازشما خواستن عشق است ضرر خواهدکرد
هرکه دروقت گدایی به رقم فکر کند
بهتراین است که زائر اگر آمد به حرم
دوقدم عشق بورزد سه قدم فکر کند
به کف صحن به گنبد به غم گوهرشاد
زیر این قبه به هستی به عدم فکر کند
به دو گلدسته دوتا ساق به دوش گنبد
به رواقی که شده پیش تو خم فکر کند
به چرا سال گذشته دو سه بار و امسال-
فقط این بار...به این قسمت کم فکر کند
به خودش...نه به کسانی که به یادش آمد
چون که در آینه کاری حرم فکر کند
موقع دست به سینه شدن و عرض سلام
کربلایی شده هرکس به علم فکر کند
چون که از باب جواد تو کسی داخل شد
خنده داراست که دیگر به قسم فکر کند
دیر وقتی ست که تا درحرمت دم بدهد
جای دم حضرت عیسی به دو دم فکر کند
هم کسی گریه کند پبش تو هم فکر کند
شوق نفس در سینه هست و هم نفس نیست
باید که عاشق گشت راه پیش و پس نیست
قانع نخواهم شد به لبخند تو هرگز
گرمازده تنها برایش آب بس نیست
نشاخته باور نکن عاشق شدم من
عشق بدون آشنایی جز هوس نیست
مرغی که دیده آسمان را می شناسد
جایی برایش بهتر از کنج قفس نیست
دوری گره خورده ست از آغاز با عشق
این بازی دنیاست، دست هیچ کس نیست