خورده است هرکسی ثمر انقلاب را
چهارشنبه, ۱ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۷:۵۴ ب.ظ
تا حس کنم نفس به نفس التهاب را
«تنها گذاشت این من بی انتخاب را»
پرواز را به قول خودش برگزیده بود
رحمی نکرد غرقه ی امواج آب را
می رفت با شکوه و به تیر کنایه بست
با رفتنش جماعت عاشق مآب را
در ازدحام سرخ سحر ایستاده بود
تا اهل شام سر نبرند آفتاب را
گفتند راویان جهادش که او چطور
شرمنده کرده در دل شب اضطراب را...
می تاخت او به دشمن و در خانه مادرش
سنگر گرفته بود حریم حجاب را
یک عده نان تازه و یک عده خون دل
خورده است هرکسی ثمر انقلاب را
نانش خمیر باد و زمینش کویر باد
پاشید هرکه بر سرمان بذر خواب را
۹۵/۰۲/۰۱