چه حالی داشتم با رفتنت؟
چهارشنبه, ۳۰ مهر ۱۳۹۳، ۰۸:۴۲ ب.ظ
به تو خو کرده ام، مانند "سربازی" به "سربندش"
تو معروفی به دل کندن... مونالیزا به لبخندش
تو تا وقتی مرا سربار می بینی، نمی بینی-
درخت میوه را پرُبار خواهد کرد پیوندش
به تو تقدیم کردم از همان اول، دلت را زد...
بهای شعر هایم را بپرس از آرزومندش!
به دنیا اعتباری نیست، این حاجی بازاری
نه قولش قول خواهد شد نه پا برجاست سوگندش
گریزی نیست جز راه آمدن با مردم پابند
همیشه کفش تقدیرش گره خوردست با بندش
به غیر از رفتنت چیزی اگر هم بوده، یادم نیست
چنان شعری که میماند به خاطر آخرین بندش
چه حالی داشتم با رفتنت؟ "سربسته" می گویم
شبیه حال مردی شاهد اعدام فرزندش...
۹۳/۰۷/۳۰