عاشقانه های یک بچه بسیجی

کسی که به وقت یاری رهبرش در خواب باشد زیر لگد دشمنش بیدار می شود

عاشقانه های یک بچه بسیجی

کسی که به وقت یاری رهبرش در خواب باشد زیر لگد دشمنش بیدار می شود

عاشقانه های یک بچه بسیجی

آرمان خواهی انسان مستلزم صبر بر رنج هاست پس برادر خوبم برای جانبازی در راه آرمانها یاد بگیر که در این سیاره رنج صبورترین انسانها باشی.
سید مرتضی آوینی
telegram.me/eghaedi

آخرین مطالب

۷۵ مطلب با موضوع «عاشقانه ها» ثبت شده است

تو را خطاب می کنم به رغم انتقادها

امید پابرهنه ها امید بی سوادها

تو دست خود نهاده ای به دستهای آسمان

فدای دست خط تو تمام میر عمادها

تبسم ت می شود دلیل صلح در جهان

همینکه اخم می کنی رکود اقتصادها

بگو بمیر مرده ام ببین که سر سپرده ام

به حکم چشمهای تو ، نه حکم اجتهادها

نه هاشمی نه موسوی نه خاتمی و احمدی

فدای تار موی تو تمام حزب بادها

احسان قائدی
۲۵ تیر ۹۳ ، ۱۴:۵۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

تـو را می بینم و گم می کنم اینجا هیاهو را

کــه از رو میبرد چشمان تو چشمان آهــو را


همه از بوی خوش یاد نگار خویش می افتند

من از بوی تو یادآور شدم گلهـای خوشبو را


عزا و عید را یکجا،به ماه چهره ات دیدم

که روی تو ربیع الاول و موی تو عاشورا


کدامین پهنه خورشیدی چو پیشانی تو دارد؟

کدامین  کـــوه  دارد  اقتدار  آن  دو  ابرو  را؟


چرا اینقدر زیبایی ؟ چه سحری کرده ای بانو؟

که از رو برده ای با چشمهایت رمل و جادو را

احسان قائدی
۱۵ تیر ۹۳ ، ۰۱:۱۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

دوباره پر شده از عطر گیسویت شب سال
دوباره عطر گیسویت، چقدر امشب پریشانم

 کتاب کهنه‌ای هستم پر از اندوه یا شاید
درختی خسته در اعماق جنگل‌های گیلانم

 رها، بی‌شیله پیله، روستایی، سادۀ ساده
دو بیتی‌های بابا طاهرم، عریان عریانم

 شبی می‌خواستم شعری بگویم، ناگهان در باد
صدای حملۀ چنگیز خان آمد نمی‌دانم

 چه شد اما زمین خوردم میان خاک و خون دیدم
در آتش خانه‌ام می‌سوخت، گفتم آه دیوانم

 فراوان داغ دیدن‌ها،‌ به مسلخ سر بریدن‌ها
حجاب از سر کشیدن‌ها، از این غم‌ها فراوانم

 شمال و درد کوچک خان، جنوب و زخم و دلواری
به سینه داغدار کشتۀ حمام کاشانم

من آن شاهم که پیش چشم من در کاخ
یک بانو، پی تحریم تنباکو، شکسته تنگ قلیانم

سکوت من پر از فریاد، یعنی جامع اضداد
منم من اخم سعدآباد و لبخند جمارانم

من آن خاکم که همواره در اوج آسمان هستم
پر از عباس بابایی، پر از عباس دورانم

گرفته شعله با خون جوانانم حنابندان
که تهران تر شود تهران، من آبادان ویرانم

صلات ظهر تابستان، من و بوشهر و خوزستان
تو را لب تشنه ایم از جان، کمی باران بنوشانم

سراغت را من از عیسی گرفتم، بازکن در را
منم من روزبه، اما پس از این با تو سلمانم

شکوه تخت جمشید اشک شد، از چشم من افتاد
از آن وقتی که خاک پای سلطان خراسانم

به قول من اگر سلطان رضا باشد خدا را شکر
که من یک شاعر درباری ام مداح سلطانم

احسان قائدی
۱۲ تیر ۹۳ ، ۱۰:۴۵ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

دست هایت دو جوجه گنجشک اند ، بازوانت دو شاخه ی بی جان !

ساق تــــو ساقـــه ی سفیـدی کــــه  سر زده از سیاهــــی گلدان

میوه های  رسیده ای  داری  ،  پشت  پیراهن  پر  از  رنگت

مثل لیموی تازه ی « شیراز» روی یک تخته قالی « کرمان» !

فارغ از اختلاف «چپ» با «راست» من به چشمان تو می اندیشم

ای  نگـــاه  همیشه  شکاکت  ،  ائتلاف  فرشتـــه  با شیــــطان !

فال می گیرم و نمی گیرم ، پاسخـــی در خور سوال اما

چشم تو باز هم عنانم را می سپارد به دست یک فنجان

با همین دستهای یخ بسته ، می کشم ابروی کمانت را

تا بسوی دلـــم بیندازی  ، تیــــری از تیــرهای تابستان !

در  تمام  خطوط  روی  تو  ،  چشم  را  می دوانم هر بار

خال تو خط سیر چشمم را می رساند به نقطه ی پایان !

احسان قائدی
۱۰ تیر ۹۳ ، ۱۵:۳۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

ای شهاب رهگذر ، ای از ستاره ماه تر

دلخوشی های من از عمر تو هم کوتاه تر

 تو خدایم نیستی بی شک! ولی مثل خدا

در وجودت هر کسی شک می برد ، گمراه تر

روز و شب دنبال تو هستند "از ما بهتران"!

چشم هایت را بگو باشند بسم الله تر


احسان قائدی
۰۶ تیر ۹۳ ، ۱۶:۳۵ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲ نظر

مغرور هستی و دنبال قدرتی 
معلوم می شود اهل سیاستی

آرام هستی و حرفی نمیزنی 
له می کند مرا این حس لعنتی 

با چشم های خود هی ناز می کنی 
گمراه می کنی من را براحتی

لب وا نمودنت آغاز اغتشاش
هم فتنه می کنی هم بی بصیرتی

مانند دیگران با من مخالفی 
من بی کسم و تو هم رای ملتی 

شورای عاشقان من را کمک کنید 
از دست دلبرم دارم شکایتی

وقتی که دلبرت در حزب دیگر است 
دور از عدالت است همچین رقابتی

حالا که نیستی خانه نشین شدم 
امید من شده حکم حکومتی

احسان قائدی
۰۴ تیر ۹۳ ، ۱۲:۴۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

تو همانی که دلم لک زده لبخندش را

او کــه هرگز نتوان یافت همانندش را

منم آن شاعر دلخون که فقط خرج تو کرد

غــــزل  و  عاطفــــه  و  روح هنرمندش را

از رقیبان کمین کرده عقب می ماند

هر که تبلیغ کند خوبـی ِ دلبندش را

مثــــل آن خــواب بعید است ببیند دیگر

هر که تعریف کند خواب خوشایندش را

مادرم بعد تو هی حال مرا می پرسد

مادرم تاب ندارد غــــم فــــــرزندش را

عشق با اینکه مرا تجزیه کرده است به تو

بـــه تــــو اصرار نکرده است فـــرآیندش را

قلب ِ من موقع اهدا به تـــو ایراد نداشت

مشکل از توست اگر پس زده پیوندش را

حفظ کن این غزلم را که به زودی شاید

بفرستند رفیقـــان بــه تو این بندش را :

«منم آن شیخ سیه روز که در آخر عمر

لای موهای تو گــم کرد خداوندش را »

بی ربط نوشت: لعنت خدا و رسولان و فرشتگان و صالحین و تابعین بر درسی همچون "فرآیندهای تصادفی" که عامل دق کردن بسیاری از دانشجویان شد

احسان قائدی
۲۹ خرداد ۹۳ ، ۱۷:۱۷ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۴ نظر

دلم شکسته و گفتی دلت اگر دل بود

نمی­شکست، ولی خلقت من از گل بود

 

شکسته­ ایم و به روی کسی نیاوردیم

نماز صبح مسافر همیشه کامل بود

 

رساله­ ای شده­ ام لب به لب فقط تحریم

که عمر آیه­ ی توضیح این مسایل بود

 

نهنگ من تو که آب از سرت گذشته چرا

دوباره پیکره­ات روی دست ساحل بود؟

 

دلم شبیه مدّرس گرفته از اندوه

کسی که رأی خودش هم به خویش باطل بود

 

به راه راست نخوانم که قبله در تهران

به روی قبله نماها همیشه مایل بود

احسان قائدی
۲۶ خرداد ۹۳ ، ۱۵:۲۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

ملتی اگر در روحیه اش تغییر و انقلاب پیدا نشود، اگر انقلاب اجتماعی هم بکند به ثمر نمی رسد...

((استاد شهید مطهری))

 

فیلتر چند سایت مستهجن

کاهش نرخ مرغ ماشینی

کاور آلبوم جدید ابی

سالروز عروج آوینی

 

انتقادی نبود و نیست جناب

مشکل از میخ های اسلام است

شکر، خوابیده شر استکبار

شهر ما مدتی ست آرام است

 

ساقی شربت شهادت جنگ

با دو بطری (آب جو) برگشت

پیرو ارزشی خط امام

راست رفت و (میانه رو) برگشت

 

توی کاباره رای آوردند

گرچه شلوارشان پلنگی بود

رفع حصر سران جنبش زرد

((پت و مت کارتون قشنگی بود))

 

کوفه بود و (صدای آمریکا)

کوفه بود و امیر بیدارش

(من و تو) با دکلته می رقصید

وسط بغض (أینَ عَمّارش)

 

گریه کردیم پشت هر خنده

جشن ما با عزا تداخل داشت

آخرش مثل سگ پشیمان شد

هرکه با گرگ ها تعامل داشت

 

بررسی مذاکرات ژنو

توی یک تاکسی اسقاطی

خسته ام مثل مادر دو شهید

پشت یک عمر چرخ خیاطی...

احسان قائدی
۱۵ خرداد ۹۳ ، ۱۲:۳۳ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲ نظر

عجیب این درد عشق و عاشقی مانند افیون است 
کـه هـر جـا لـذتی بـاشـد ، درون درد مـدفـون است 

چو مغـروران بـی منـطق نگو از عشق بیزارم 
که ناگه میزند بر دل ،شگرد او شبیخون است 

میان جنگ هم باشی سراغت عشق می آید 
که رکسانه سمرقند و سکندر اهل مقـدون است 

نمی خواهم که بدگویم ز عشق و عاشقی اما...
نمی خواهم چنین باشد ولی انگار قانون است 

سـمـرقـنـد و بــخـــارا را بـه پــای مــی هــدر دادم 
کجایی ترک شیرازی که از دستت دلم خون است 

بـدان دیـوانه گشتن بهتر از عـاشق شدن باشـد 
ببین فرهاد شیرین میزند ، لیلا که مجنون است 

درون شــعـــر هـــا دیـــگـــر کــلامـــی را مــکـن باور 
"عزیزم بی تو میمیرم" فقط نقلی به مضمون است 

اگر عاشق شدی مردانه عاشق باش و تکـپر باش 
از این شاخه به آن شاخه پریدن کار مـیـمـون است

احسان قائدی
۱۴ خرداد ۹۳ ، ۲۳:۰۵ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

تا بیافتد روسریت از سر مشقت می کشند

بادها الــــحق والانصـــاف زحمت می کشند

بس که هرجا بر سرت دعواست حتی شانه ها

انتظـــار تـــــار مویت را بــــــه نوبت مــی کشند

چشـــم تو... ابــروی تو... یاللعجب این روزها

مست ها را هم به محراب عبادت می کشند

جای هر روزی که بی تو در دلم زخمی نشست

رسم زندان است بر دیــــــوار آن خط می کشند

میوه می چینـــم، برایــــم برگ ها را پس بزن

دست هایم پشت پیراهن خجالت می کشند

بس کــــه در عین ریـــــا مردم فریبند آخــرش

چشم هایت را به دنیای سیاست می کشند

پس مواظب باش وقتی عابران سر به زیر

با زبان بـی زبانــــی از تو منت می کشند

مردم چشمم بـــه خـون از دولت عشقت نشست

هرچه مردم می کشند از دست دولت می کشند

پی نوشت: 

بارها تلاش کردم در روند زندگی طرحی نو در اندازم و می در ساغر اندازم اما واقعا غیر ممکن بود این بار به لطف خدا و نگاه پر از لطف ائمه بخصوص  حضرت علی بن موسی الرضا (ع) و بی بی معصومه(س) با وارد شدن به عرصه تاهل ، خود به خود این تغییر زاویه دید و نگاه به مسائل حاصل شد برخلاف برخی دوستان که عرصه مبارزه فرهنگی را تنها برای ایام تعطیلی و مجردی و بیکاری می دانند بنده بعد از ازدواج نسبت به این موضوع جدی تر و محکم تر شده ام و بنای زندگی خود را بر مبارزه بنا نهادم  البته به لطف دعای دوستان و عنایت امام زمان (ع) انشاالله

آنچه شیران را کند روبه مزاج

ازدواج است ازدواج است ازدواج

احسان قائدی
۲۰ ارديبهشت ۹۳ ، ۰۹:۴۷ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۶ نظر

همین عقلی که با سنگ حقیقت خانه می سازد

زمانی از حقیقت های ما افسانه می سازد

سر مغرور من ! با میل دل باید کنار آمد

که عاقل آن کسی باشد که با دیوانه می سازد

مرنج از بیش و کم ، چشم از شراب این و آن بردار

که این ساقی به قدر "تشنگی" پیمانه می سازد

مپرس از من چرا در پیله ی مهر تو محبوسم

که عشق از پیله های مرده هم پروانه می سازد

به من گفت ای بیابان گرد غربت کیستی؟ گفتم  :

پرستویی که هر جا می نشیند لانه می سازد

مگو شرط دوام دوستی دوری است ، باور کن

همین یک اشتباه از آشنا بیگانه می سازد

احسان قائدی
۲۱ فروردين ۹۳ ، ۱۲:۳۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر


بسیجی

چماق تحمل نمی کند ،چون عزّت دارد ؛

چماق  حمل نمی کند،چون منطق دارد؛

چماقِ اینِ و آن نمی شود ،چون عقل دارد.

حاشا که بچه بسیجی میدان را خالی کند


احسان قائدی
۲۹ اسفند ۹۲ ، ۲۲:۳۹ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲ نظر

خانه های آن کسانی میخورد در بیشتر

که به سائل میدهند از هرچه بهتر بیشتر

عرض حاجت میکنم آنجا که صاحبخانه اش

پاسخ یک میدهد با ده برابر بیشتر

گاه گاهی که به درگاه کریمی میروم

راه میپویم نه با پا بلکه با سر بیشتر


عازم مشهد شدم تا با تو درد دل کنم

بودنت را میکنم اینگونه باور بیشتر

مرقدت ضرب المثل های مرا تکمیل کرد

هرکه بامش بیش برفش ، نه! کبوتر بیشتر

چار فصل مشهد از عطر گلاب آکنده است

اینچنین یعنی سه فصل از شهر قمصر بیشتر

پیش تو شاه و گدا یکسان تراند از هرکجا

این حرم دیگر ندارد حرفِ کمتر ، بیشتر

از غلامان شماهم میشود دنیا گرفت


من نیازت دارم آقا روز محشر بیشتر

ای که راه انداختی امروز و فردای مرا

چشم در راه تو هستم روز آخر بیشتر

بر تمام اهل بیت خویش حساسی ولی

جان زهرا(س) ـ چون شنیدم که به مادر بیشترـ

دوستت دارم نمیدانم که باور میکنی

راست میگویم به وا.. از ابوذر بیشتر


بیشتر هایی که گفتم از تو خیلی کمترند....

دل نوشت:

                جان بدهکار تو هستم طلبم کرب و بلاست

                 خود کشی می کنم آقا طلبم را ندهی

پی نوشت:

نائب الزیاره همه دوستان عازم مشهد الرضا هستم

بیش از هر زمانی  محتاج دعای دوستان هستم




احسان قائدی
۲۱ اسفند ۹۲ ، ۲۳:۲۴ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۶ نظر

گمان مکن که از این عاشقان ساعتی‌ام
اگر که دل بدهم با کسی قیامتی‌ام

پسندهای دلم مال این حوالی نیست
چرا دروغ بگویم هنوز پاپتی‌ام

اگر دقیق ندیدم ترا، حیا نگذاشت
شنیده‌ام که گمان کرده‌ای خجالتی‌ام

چه محترم‌تر و کامل‌تری تو با چادر
خوشم می‌آید فهمیده‌ای که غیرتی‌ام

شبیه دفتر درس هنر پر از رنگی
شبیه دفتر درس حساب خط‌خطی‌ام

تو عشق اول من نیستی! که شکر خدا

به عشق حضرت ارباب، بچه‌هیئتی‌ام


احسان قائدی
۰۹ اسفند ۹۲ ، ۱۸:۵۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳ نظر