عاشقانه های یک بچه بسیجی

کسی که به وقت یاری رهبرش در خواب باشد زیر لگد دشمنش بیدار می شود

عاشقانه های یک بچه بسیجی

کسی که به وقت یاری رهبرش در خواب باشد زیر لگد دشمنش بیدار می شود

عاشقانه های یک بچه بسیجی

آرمان خواهی انسان مستلزم صبر بر رنج هاست پس برادر خوبم برای جانبازی در راه آرمانها یاد بگیر که در این سیاره رنج صبورترین انسانها باشی.
سید مرتضی آوینی
telegram.me/eghaedi

آخرین مطالب

جناب شاملو واقعا روزگار غریبی است

پنجشنبه, ۱۵ اسفند ۱۳۹۲، ۱۲:۰۸ ب.ظ

بررسی زندگی مردی که او را شاعر آزادی می نامند


روشنفکران خود را مجاز می‌دانند هر انگ و برچسبی را به منتقدانشان بچسبانند و از آنان چهره مشتی «افراطی بی‌سواد» و عده‌ای «مرتجع هنرستیز» بسازند تا مبادا روایت‌های رسمی و فانتزی تاریخ روشنفکری از اعتبار بیافتد. نتیجه این جنگ روانی، تغییر اصل صورت مسئله است؛ یعنی آنچه روشنفکران به مخاطبان خود نمی‌گویند و زیرکانه به دست فراموشی می‌سپارند این است که واقعیت چیست و راست و دروغ کدام است؟ بالاخره هنرمندی مثل احمد شاملو «که بود و چه کرد؟» 

 

1- شاملو می‌گوید «نازیسم» اولین گرایش سیاسی او بود. گرچه «فرهنگ فرهی» رفیق 50 ساله شاملو در شماره 8 مجله «دفتر هنر» (چاپ لس‌آنجلس، مهر 1376، ص925) به کنایه می‌نویسد که این شاعر از یادآوری همسر اولش کراهت دارد، «همانطور که از هواداری‌اش از آلمانی‌ها در سال‌های دهه بیست یادی نمی‌کند؛ دورانی که زندانی متفقین شد.» اما شاملو دست‌کم یک بار در شماره 15 ماهنامه «آدینه» (مرداد1366، ص22) ماجرای همکاری خود با نازی‌ها در جنگ جهانی دوم را شرح داد و آن را به حساب کم‌شعوری خود گذاشت و گفت: «من «زندانی سیاسی» متفقین بودم... و آلت دست گروهی ابله‌تر از خود شدم که با شعار دشمن دشمن ما، دوست ماست، ناآگاهانه- گرچه از سر صدق- می‌کوشند مثلا با ایجاد اشکال در امور پشت جبهه متفقین آب به آسیاب و دار و دسته اوباش هیتلر بریزند. البته آن گرفتاری از آن لحاظ که بعدها کمتر «فریب» بخورم و هر یاوه‌ای را شعار رهایی‌بخش به حساب نیاورم، برای من درس آموزنده‌ای بود.» شاملو حتی برای پاک کردن ننگ همکاری‌اش با نازی‌ها، سراپای خودش را در این گفت‌وگو به فحش کشید و ادامه داد که آدمی بوده است «به اصطلاح معروف بیرون باغ! پسربچه‌ای را در نظر بگیرید که پانزده سال اول عمرش را در خانواده‌ای نظامی، در خفقان سیاسی و سکون تربیتی و... ناگهان در نهایت گیجی و بی‌هیچ درک و شناختی از خواب پریده است.» به هرحال، هم شاملو تایید می‌کند و هم کوهی از اسناد و «تاریخ» به ما می‌گوید که او از سال 1322 به اتهام «خرابکاری در پشت جبهه متفقین با ماموریت از نازی‌ها» 21 ماه را در زندان گذراند و پس از آزادی به ارومیه رفت و آنجا نیز مجددا بازداشت شد.

 

2- شاملو می‌گوید پس از نازیسم به «کمونیسم» پیوست. این آخرین باری نبود که شاملو اعتراف کرد می‌تواند تا «هر یاوه‌ای را به جای شعار آزادی‌بخش» اشتباه بگیرد و «آلت دست گروهی ابله‌تر از خود» شود. با جدایی از فاشیسم آلمانی، او به فاشیسم روسی روی آورد. پایان دهه 1320 عضو «حزب توده» شد و مزدش هم استخدام در سفارت مجارستان با عنوان «مشاور فرهنگی» بود. با ژستی چپ‌گرا شعرهای «قطعنامه» و «آهن‌ها و احساس» را سرود و در همین دوره، 9 شماره از مجله «روزنه» و 3 شماره از مجله «آهنگ صبح» را برای توده‌ای‌ها درآورد. این بار نیز به اتهام «ارتباط با شوروی‌ها» یک سال را در زندان قصر ماند و زمستان 1333 آزاد شد. تا 30 سالگی، شاملو دو بار به همکاری با فاشیستی‌ترین احزاب استعماری در ایران پرداخت. همانطور که پس از جدایی از نازی‌ها آنها را به فحش کشید، با رفقای توده‌ای خود نیز همین کار را کرد.

 

3- شاملو در 34 سالگی به یک مدیر دولتی رژیم پهلوی و نویسنده سفارشی «فیلمفارسی» تبدیل شد. او در میانه دهه 1330 برای سومین بار ایدئولوژی سیاسی خود را عوض کرد و پس از پیوند با محافل سلطنتی از طریق «اسماعیل پوروالی»، در سال 1338 رسما به عنوان یکی از مدیران سمعی و بصری وزارت کشاورزی منصوب گشت. از همین سال نیز شروع به فعالیت سینمایی در جهت سیاست‌های فرهنگی رژیم پهلوی دوم کرد و نام وی به عنوان سناریونویس 20 فیلمفارسی از جمله «نیرنگ دختران» و «بی‌عشق هرگز» ثبت شد؛ فیلم‌هایی بی‌اعتبار و سفارشی که حتی روشنفکران آنها را «آبگوشتی» و «مبتذل» می‌نامند. در نیمه اول دهه 1340 طوسی حائری همسر دومش را طلاق داد و سال 1343 با «آیدا سرکیسیان» ازدواج کرد و خیلی سریع با سرمایه همسر سومش مجموعه شعر «آیدا در آینه» را منتشر کرد.

 

4- شاملو در 41 سالگی گفت «مردم مرا از گند و عفونت و نفرت سرشار کرده‌اند. من به هیچ چیز در زندگی اعتقاد ندارم!» او در میانسالی از فاشیسم سیاسی به فاشیسم ذهنی و آنارشیسم روانی رسید. البته در پایبندی به هیچ ایدئولوژی‌ای یک هنرمند مسئول یا روشنفکر اصیل نبود و تقریبا هر سال یک بار زیر حرف‌هایش می‌زد و از اعتقادات قبلی‌اش ابراز پشیمانی می‌کرد. در 13 فروردین 1345 شاملو در گفت‌وگو با مجله «فردوسی» گفت: «برای من همه چیز آیداست... تنها آرزویی که برایم باقی مانده این است که پس از مردن، لاشه مرا در گورستان عمومی دفن نکنند. بگذارید دست‌کم پس از مرگ آرزوی من برای به دور ماندن از مردم و پلیدی‌هایشان برآید؛‌ مردمی که از ایشان متنفرم. من وظیفه‌ای برای خود در قبال این مردم نمی‌شناسم... من یک لاکی دارم و خزیده‌ام توش. من به هیچ چیز در زندگی اعتقاد ندارم.» علی‌رغم این ادعاها، شاملو حتی همسر سومش «آیدا» را بازی می‌داد. وقتی در بهار 1354 از سفر به کنگره نظامی در رم ایتالیا بازگشت، در مصاحبه‌ای با روزنامه «رستاخیز» گفت: «روزها در کوچه‌های رم فریاد می‌زدم آیدای من کجاست؟ و می‌گریستم...» ولی یدالله رویایی، همسفر و رفیق شاملو در خاطرات خود صریحا نوشت که حرف‌های او در «رستاخیز» دروغ است، چرا که «روزها و شب‌های ما در کوچه‌های رم و بارهای ونیز به مستی و بی‌خبری می‌گذشت؛ با ویسکی و آذوقه‌ای از تریاک و شیره ناب(!) که با خود برده بودیم و مخدراتی دیگر، گاهی هم از نوع علیایش: با دلبرکانی نه چندان غمگین.»

 5- شاملو در 55 سالگی رسما از میلیشیای نظامی منافقین حمایت کرد! او سال‌های 1356 و 1357 را در آمریکا و انگلیس گذراند و با حمایت «فرح پهلوی» از 10 مرکز در رژیم شاه حقوق می‌گرفت، اما 9 ماه پس از پیروزی انقلاب، شاملو ناگهان «چریک» شد!

 آبان 1358 او به همراه «محمدعلی سپانلو»، «هوشنگ گلشیری» و... برای حمایت رسمی از کاندیداهای 2 سازمان تروریستی «چریک‌های فدایی خلق» و «مجاهدین خلق» (منافقین) در اولین دوره انتخابات مجلس در بیانیه‌ای نوشت: «تحقق آرمان‌های قیام به منظور استقرار مناسبات عادلانه اجتماعی در گرو مبارزه برای تثبیت حقوق کار و دموکراسی است و آن را در پیوندی ناگسستنی با مبارزات ضد امپریالیستی خلق‌مان ارزیابی می‌کنیم.» خرداد 1360، همان زمان که منافقین جوانان انقلابی را سلاخی می‌کردند، شاملو در نامه‌ای به حمایت مجدد از «مسعود رجوی» پرداخت و رجوی نیز روز 14 خرداد در نشریه «مجاهد» به او پاسخ داد: «برای مجاهدین خلق و میلیشیای مردمی و برای همه انقلابیون ایران به طور اعم، جای سرفرازی است که اکنون بیش از پیش از حمایت شما و سایر دوستانتان برخوردار شده‌اند.» این‌چنین، زندگی سیاسی شاملو به کلکسیونی از «تجربه‌های فاشیستی» تبدیل شد که از نازیسم آلمانی و فاشیسم روسی تا میلیشیای نظامی منافقین و چپ آمریکایی را در خود جای داد.

6- شاملو در 66 سالگی مجددا در فاشیسم روسی فسیل شد و گفت «فردوسی حق ضحاک ماردوش را خورد.» سال 1368 شاملو برای 18 ماه با دعوت «بنیاد سیرا» به آمریکا و اروپا رفت، اما نتیجه سفر هولناک بود. سخنرانی‌هایش درباره تاریخ ادبیات ایران، رسالت روشنفکران و موسیقی سنتی صدای بسیاری از چهره‌های سرشناس فرهنگی را درآورد. مهدی اخوان ثالث، شاعر شهیر عصر ما، پس از شنیدن سخنرانی شاملو در «دانشگاه برکلی» کالیفرنیا درباره اینکه «کاوه آهنگر لمپن بود» به او پاسخ داد: «می‌گوید کاوه لمپن بوده. حالا بوده، مگر چه اشکالی دارد؟ تو که طرفدار لمپن‌ها بودی! کجای کاری بچه! مطرح بودن به هر قیمتی! آخر یعنی چه!» در دهه 1350 نیز شاملو بر اساس همین روش ماتریالیستی تصحیح و تفسیری از «حافظ» را ارائه داد که استاد «مرتضی مطهری» در مقاله مفصلی به نقد رویکرد الحادی آن پرداخت و بعدها حافظ‌شناسانی مانند «بهاءالدین خرمشاهی» بر آن ردیه نوشتند.

 ممکن است کسی شعری از شاملو را دوست داشته باشد یا نداشته باشد. این یک احساس شخصی است و موضوع بحث ما نیست؛ مهم این است که ارزش نظریه‌های ادبی شاملو حتی در زمان خود بسیار مورد مناقشه بوده است، چون قصد تحمیل روش تحلیل مارکسیستی «دیاگنوف» (مورخ روس) را بر فضای فرهنگی ایران داشت و مانند او معتقد بود «ضحاک ماردوش یک مصلح اجتماعی و یک ایرانی نیکوکار بود!» (فصلنامه ره‌آورد، بهار 1369، شماره 25) با تصویری که شاملو از آراء و دیدگاه‌هایش در آمریکا و اروپا از خود به جای گذاشت، نزد اکثر محافل فرهنگی داخلی و خارجی منفور شد و تا زمان مرگش جز نزد عده‌ای قلیل از نویسندگان و نشریات طیف اکثریت «سازمان چریک‌های فدایی» و مجلاتی مانند «آرش» و «کار» (چاپ خارج کشور) و ماهنامه «آدینه» (به سردبیری فرج سرکوهی و مسعود بهنود، چاپ تهران)، مورد اقبال دیگر محافل فرهنگی و فکری نبود.

 7- شاملو پس از مرگ «شاعر آزادی» و «وجدان روشنفکری ایرانی» شد! روز 6 مرداد 1379، همزمان با تشییع جنازه شاملو، «صادق صبا» رئیس فعلی بخش فارسی BBC با انتشار مقاله‌ای در روزنامه انگلیسی «گاردین» نوشت: «با مرگ احمد شاملو ایران قوی‌ترین نماد وجدان روشنفکری خود را از دست داد.» یک روز بعد روزنامه انگلیسی «ایندیپندنت» یادواره‌ای را برای او به چاپ رساند و نوشت: «شاملو شاعر نوگرای ایران و یک چپ‌گرای سیاسی بود که برای براندازی حکومت شاه تلاش کرد!» روزنامه «ایران» (ارگان رسمی دولت خاتمی) این مقالات و گزارش‌ها را در روزهای 8 و 9 مرداد 1379 بازنشر کرد. در عرض یک هفته، انگلیسی‌ها شاملو را به «شاعر آزادی و ملی» تبدیل کردند و از قضا نخستین مجلس بزرگداشتش نیز در لندن با سخنرانی «اسماعیل خویی» (شاعر لائیک و ضد دین) برگزار گشت؛ گرچه خویی و شاملو در دهه 1360 دشمنان درجه یک همدیگر به شمار می‌رفتند و هر یک، دیگری را «تروریست فکری» می‌نامید و صفحات نشریات «کیهان لندن»، «پویشگران» و ... صحنه دعوای آنان بود.

 * * * 

 بالاخره روزی غوغای روشنفکری فرو می‌نشیند و تاریخ داوری می‌کند که چگونه «شاعر فاشیست» تبدیل به «شاعر آزادی» شد و چرا کسی را که در دانشگاه برکلی گفت «حرکت انقلابی مردم در سال 1357 مانند حرکت گاوها بود» در مطبوعات انگلیسی و آمریکایی یک «چپ‌گرای انقلابی» نامیدند. آنچه تاسف هر ناظر منصفی را برمی‌انگیزد، تقلید بی‌کم و کاست روزنامه‌های نزدیک به «مجمع روحانیون مبارز» و مدعیان «خط امام» مانند «حیات نو» (به مدیریت سیدهادی خامنه‌ای) و «خرداد» (به مدیریت عبدالله نوری) به همراه روزنامه‌های دولتی «ایران» و «همشهری» از تاریخ‌سازی‌ انگلیسی‌ها درباره شاملو است. این روزنامه‌ها پس از مرگ شاملو همان تیترهایی را چاپ می‌کردند که روزنامه‌های زنجیره‌ای «بهار» و «فتح» می‌زدند و رویکردی همسو با هفته‌نامه «کیهان لندن» و فصلنامه «ره‌آورد» (ارگان کلوپ روتاری) داشتند.

شعر نوشت

 دهانت را می بویند

 مبادا که گفته باشی دوستت می دارم.

 دلت را می بویند

                    روزگار غریبی ست، نازنین

 و عشق را

 کنار تیرک راه بند

 تازیانه می زنند.

          عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد

 در این بن بست کج و پیچ سرما

 آتش را

 به سوخت بار سرود و شعر

                               فروزان می دارند.

 به اندیشیدن خطر مکن.

                          روزگار غریبی ست، نازنین

 آن که بر در می کوبد شباهنگام

 به کشتن چراغ آمده است.

                     نور را در پستوی خانه نهان باید کرد

  آنک قصابانند

 بر گذرگاه ها مستقر

 با کنده و ساتوری خون آلود

                         روزگار غریبی ست، نازنین

 و تبسم را بر لب ها جراحی می کنند

 و ترانه را بر دهان.

                       شوق را در پستوی خانه نهان باید کرد

  کباب قناری

 بر آتش سوسن و یاس

                         روزگار غریبی ست، نازنین

 ابلیسِ پیروزمست

 سورِ عزای ما را بر سفره نشسته است.

                       خدا را در پستوی خانه نهان باید کرد


۹۲/۱۲/۱۵ موافقین ۱ مخالفین ۰
احسان قائدی

شاملو

نظرات  (۱)

سلام.این مطالب براى من خیلى جالب بود.اگر منبعش را بگید ممنونتون میشم.
پاسخ:
سلام
منابع حرفها داخل مطلب هست اگه دقت کنید

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">